بعد از سربازی مرد می‌شی

مانی کوشا اسم مستعار یک افسر وظیفه ایرانی است. سربازی رفتن این مرد جوان، همزمان شده است با تب و تاب های شخصیتی و درونی اش. عشق به نوشتن و میل فراوان به تامل و گفتگوی درونی، تاکنون تعارضی با تجربه زندگی منزوی در دوران سربازی نداشته است. به نظر می رسد مانی کوشا می خواهد همه لحظات خاص هویتِ در حال شکل گیری اش به عنوان یک «مرد» را با خوانندگانش سهیم شود.

بعد از سربازی مرد می‌شی

مردانگی چیست؟ سوال ساده‌ای‌ست. شاید کمی پیش‌پاافتاده اما پاسخ دادن به آن؟ مدتی‌ست دائماً فکر می‌کنم به این سوال. به خصوصیات یک مرد. به ویژگی‌های یک مرد. مدام می‌گردم این ور و آن ور به دنبال یافتن پاسخِ این سوال.

 خیره می‌شوم به مجسمه‌ی داوود میکل‌آنژ. به این مرد متفکر و اندام زنانه‌اش نگاه می‌کنم. دستش را سایه‌بان چشمانش کرده و خیره شده است به دوردست‌ها. در اندیشه‌ی چیست؟ به نبردی می‌اندیشد که پیش رو دارد؟ آیا می‌ترسد از کشتی گرفتن با جالوت؟ این سوال‌ها را به امید یافتن جواب از خود می‌پرسم و باز جواب را پیدا نمی‌کنم.

 باید به دنبال تعریف بود؟ باید تبعیت کرد از ارسطو که می‌گفت برای شناخت چیزها نخست از آن‌ها تعریفی به دست دهید؟ «مرد» را می‌توان تعریف کرد؟ مرد گستره‌ی وسیعی‌ست که بزرگ‌منشی و صبر و استقامت …را در برمی‌گیرد؟ آیا این‌گونه «مردانگی» را با «جوان‌مردی» اشتباه نمی‌گیریم؟ راستش نمی‌دانم.

  بگذارید کمی برگردیم عقب‌تر و جمله‌ای را بزرگ‌نمایی کنیم : «بعد از سربازی مرد می‌شی». آشنا نیست؟ به گمانم این جمله را بارها و بارها شنیده‌اید. شاید آن را خودتان به زبان آورده‌اید.

 برادرتان یا یکی از آشناهای دور و نزدیک کوله‌بارش را بسته و آماده‌ی عزیمت است. عازم جایی‌ست با قوانین خشک و خلل‌ناپذیر نظامی و برای امید دادن به او این جمله را به او می‌گویید. شاید بعد از شنیدن این جمله‌ی شما لبخندِ تلخی روی لبانش ظاهر شود.

 شاید ساده‌دلانه و سرخوش بخندد و با خود بگوید : «ولی من که عینِ خیالم نیست و داره به من روحیه می‌ده». شاید پیش از شنیدن این جمله‌ی شما گریسته باشد و این جمله کمی او را آرام کند. آرامش کند برای ورود به دنیای تعریف‌ناپذیر مردانگی و بزرگ‌سالی. تعریف‌ناپذیر!؟ بله! به گمان من به جای تعریف و برشمردن خصوصیات یک مرد، باید یک مرد را نشان داد.

  با قرار دادن او در موقعیت‌های گوناگون و خیره شدن به کارهایی که می‌کند و کارهایی که نمی‌کند، کوشید تا او را شناخت و بعد به این نتیجه رسید که این تنها یکی از بی‌نهایت شکل‌های مرد بودن است.

مدتی‌ست که سربازم. بعد از گذشت شش ماه، مدام این سوال را از خود می‌پرسم که مردانگی چیست؟ … و صدالبته که تا به حال پاسخ را نیافته‌ام. برایتان داستان تعریف خواهم کرد. از دیده‌ها و شنیده‌ها خواهم گفت تا …..می‌دانید به نظرِ من از سربازی بسیار حرف زده‌اند اما هیچ نگفته‌اند!

باور بفرمایید گفتن از بوی پا یا رذالت و پستی آدم‌ها در این محیط و از این دست حرف‌ها شما را با خشونت این محیطِ ویژه آشنا نمی‌کند. حتا یک دورنما نیز به شما نمی‌دهد. تحقیرها و توهین‌ها هم مطلقاً بی‌ارزش‌اند. منظورم این‌که می‌توان با تمام‌شان کنار آمد. شما بعد از سربازی و یا حین سربازی آرام‌آرام تغییر می‌کنید. وقتی در آینه خیره می‌شوید به خودتان، می‌بینید دیگری به شما می‌نگرد. برایتان تعریف می‌کنم. به زودی.