یک شعر اروتیک زنانه

چنگ میندازم به چین های شمد و گوشه ی بالش رو گاز می گیرم.

می لرزم

نفس نفس می زنم،

ذره ذره میشم،

پودر میشم.

ناله میشم،

له میشم،

تریش تریش میشم،

رعشه. رعشه میشم

و تمام میشم.

سرش را بالا می کند و با شیطنت نگاهم می کند. جلوی چشم هام ستاره ستاره می شود. زیر لب میگویم:

هیچ مردی، هیچ مردی؛ هیچ مردی … این بلا رو سر من نیاورد که تو آوردی.

دور دهانش را با پشت دست پاک می کند و می خندد و می گوید:

خوب اون بقیه دفترچه ی راهنمات رو نخونده بودن.

نوشته اسکارلت، وبلاگ نسوان مطلقه معلقه 

More from نسوان مطلقه معلقه
داستان‌های ممنوع – اگر فاحشه‌ای هست نميشه كه فرشته‌ای نباشه
كنار خيابان ايستاده بودم كه جلوی پام ترمز زد. راستش  كودك درونم...
Read More