دو قطعه شعر ایرانی

از درون وبلاگ های شعر و قصه ایرانی، به دفتر شعر « حرمت سنگ» رسیدیم و دو قطعه از اشعار دوست داشتنی آن را برای تان دستچین کردیم. این روزها، دنیا پرهیاهوتر از آن شده است که فرصتی به شعر و شاعری بدهد ولی شاعران، دنیای خودشان را دارند.

بی پولی

از هر روز به اینور، یک تکه از بوی تنت با من است
حسرت روزهای بی بوی تو، مرا می کشد

دلم برای با تو نبودن، غنج می زند

برو گمشو را توی صورتت فریاد می زنم ولی تو می خندی

از وقتی آمدی، درختان ضرب المثل از بر می کنند

دیوارها سیگار نصفه کشیده شده تعارف می کنند

وقتی سوار قطار می شوم داستان زندگیش را برایم تعریف می کند

تاکسی ها برایم پشت چشم نازک می کنند

و درب آخ از درب … که هر وقت از آن رد می شوم می گوید « درست راه برو »

امان از تو … بی پولی

مردها چکار می کنند؟

ابرها که تعقیب می کنند

بادها که وز وز می کنند

رعدها که غرم غرم می کنند

بارانها که شر شر می کنند

بچه ها که ونگ ونگ می کنند

زنها که گریه می کنند

و مردها  فقط اخم می کنند

 

دو شعر از وبلاگ حرمت سنگ

More from مرد روز