بکارت، همچنان مسئله این است

دوست خانوادگی ما، ناصر و فرناز دو دختر به نامهای آیدا و آلما دارند. آیدا کاملا همسن دختر بزرگ من، نهال است. معمولا وقتی با هم هستیم بچه ها نیز بسیار خوشحال و مشغول بازی می شوند. پنجره اتاق نهال دید کامل و نزدیکی به برج میلاد تهران دارد. یکی از روزهائی که این دوستان به اتفاق پدربزرگها و مادربزرگها مهمان ما بودند، به مناسبتی در برج میلاد آتش بازی شروع شد. بچه ها خیلی لذت می بردند. آیدا که در آن تاریخ پنج سال داشت و تا کنون آتش بازی را اینطور از نزدیک ندیده بود، سر از پا نمی شناخت.

یک دفعه صدای جیغ و داد آیدا بلند شد. روی رادیاتور شوفاژ رفته بود که از پنجره بیرون را مسلط تر تماشا کند. پای او سر خورده و محکم روی تخت افتاده بود. سعی کردیم او را آرام کنیم و به نظر آسیب ظاهری  ندیده بود و فقط درد شدید داشت. بعد متوجه شدیم هنگام افتادن پای او به گوشه رادیاتور گیر کرده و بسیار شانس آورده است. درد شدید او نیز از همین ناحیه بود. بیشتر که دقت کردیم متوجه شدیم سمت چپ بخش داخلی قسمت خصوصی او زخمی و خون آلود شده است.

ساعتی گذشت و او کمی آرام شد. بزرگترها نیز نگران حال او بودند تا یک دفعه معضلی هزاران ساله بر سر ما آوار شد. مبادا او آسیب دیده باشد؟

با تجربه ها پیشنهاد کردند که آیدا را دکتر ببریم. مادربزرگی که جمع را هم رعایت می کرد با احتیاط گفت : ممکن است شماها به من بخندید و این حرفها را قبول نداشته باشید، ولی بهتر است برای او گواهی بگیرید. اگر از پزشکی قانونی باشد بهتر هم هست.

جمعی که تا ساعاتی پیش مدرنترین اظهار نظرهای روز را می کرد، تا دیروقت درگیر معضلی باستانی شد که دوست دارد دختر را با بسته بندی مطمئن، در آینده تحویل پسری دیگر دهد. وسواس آن پسر بقدری اهمیت دارد که از هم اکنون باید  سند و مدرک شک و تردید احتمالی را تهیه دید و در گاوصندوق خانه گذاشت.

More from محمد بابایی
اجدادم اهل تسنن هستند ولی …
در دوره آموزش دو ماهه سربازی، با دوستی آشنا شدم که اهل...
Read More