فیلم « پرویز» و سناریویی برای آینده ایران

در یک روز پاییزی تورونتو و در یک جمع خصوصی، فیلم سینمایی «پرویز» به کارگردانی مجید برزگر را دیدم. فیلمی که این روزها مشغول کسب جوایز از فستیوال هایمهم دنیا است. سعید آرمند تهیه کننده ایرانی- کانادایی، در آغاز فیلم از لحظات تلخ و شیرین ساختن فیلم مستقل در ایران گفت و فیلم شروع شد.

از‌‌ همان ابتدای نمایش یک احساس غریزی به من می‌گفت که همه چیز در این فیلم فرق می‌کند. فیلم با تصاویر درشت صورت و بدن «پرویز» که بدون هیاهو بینندگان را به درون زندگی خصوصی او می‌کشاند توانست اضطرابی نابهنگام ایجاد کند. تنها حربه‌ام این بود که هر چه زود‌تر سبک فیلم را تشخیص دهم تا خیالم از بابت اول و آخر فیلم راحت شود.

اما خبری از چکمه‌های گمشده کودکان نبود که پس از موفقیت سبکِ فیلم‌های «بادبادک سفید» فراگیر شده بود. نشانه‌های سینمای بازیگران غیرحرفه ایی و قدم زدن‌های طولانی در طبیعت از نوع سینمای «زیر درختان زیتون» را هم در خود نداشت. موردی هم پیدا نکردم که برایم یادآور فیلم‌های سمبولیستی قبل از انقلاب و «رگبار» گونه را تداعی کند.

نمی‌توانستم رد پای سردی و کندی رفتارِ لوون هفتوان که نقش «پرویز» را به شکل نفسگیری بازی می‌کرد در هیچ فیلم ایرانی جستجو کنم. این همه، با شروع بحرانی که داستان فیلم زیرکانه در برابرم نهاده بود باعث شد تا براضطراب مطبوعی که فیلم ایجاد کرده بود افزوده شود. همه امیدم این بود که شاهد تکرار حرکات دوربین، آدم‌ها و صحنه‌های مشابه در فیلم‌های دهه اخیر نظیر «در باره الی» و «هیچ» باشم. ولی «پرویز»، اثر مجید برزگر راه و سبک مخصوص خودش را داشت.

 «پرویز» مرد مجرد میانسال، مهربان و متفاوت با بقیه ساکنین یک مجتمع مسکونی، دیگر نمی‌توانست با پدرش که قصد ازدواج داشت زندگی کند و باید از آن محله دور می‌شد. جدایی او توام بود با از دست دادن زندگی ساده و دور از هیاهویی که به آن خو کرده بود. «پرویز» بچه‌های مجتمع را به مدرسه‌‌هایشان می‌برد. در جمع آوری اجاره ماهیانه از ساکنین به شورای ساختمان کمک می‌کرد. در خشکشویی مجتمع مسکونی افتخاری کار می‌کرد و …

پرویز بهت زده و تنها، وقتی که از جامعه آشنا و مورد اعتماد مجتمع مسکونی اخراج شد در بیرون هیچ چیز جز دزدی، تقلب و دروغ  ندید. پرویزِ از همه جا بریده، بدون اینکه اعلام کند راه انتقام را برگزید اما بر خلاف «قیصر» که انتقامش از افراد خاص بود او کینه اش را متوجه همه کرد.

کم کم اضطرابم تبدیل به ترس شد. در برابر خودم‌‌ همان نگرانی‌های را دیدم که زندگی بحران زده و سرشار از بغض و نفرتِ ایران بر می‌انگیخت. «پرویز» به .یکباره در برابر چشمانم به یک قاتل  بی رحم تبدیل شد

 او حتی از کشتن سگ‌ها و گربه‌های مجتمع مسکونی هم نگذشت. پرویز هیچ رحمی به جامعه ایی که رحمی به او نداشت نکرد. پرویز از آن پس، نماینده خشمِ سرکوب شده اقشاری شد که هیچ انگیزه‌ای برای مهار تخریب خود ندارند. پرویز انقلاب فرانسه شد. پرویز تبدیل به یکی از سناریوهایی شد که امکانش در آیندهِ ایرانِ، غیرممکن نیست. سناریوی سرشار از خشونت، نفرت و کینه که قادر است این کشور کهنسال را هزار تکه نماید

پرویز تبدیل شده بود به هزاران بازمانده معتادین و متخلفین جرائمی که  اعدام حق شان نبود. نفرت و استیصالی که پرویز بروز می داد متعلق به همه کسانی  بود که نمی‌توانستند وام بگیرند و کار پیدا کنند. همه کسانی که پشت درهای دانشگاه ها ماندند. همه کسانی که امکان عاشق شدن و شادی‌های معمولی از آن‌ها سلب شده بود و اصلا به بازی گرفته نمی‌شدند.

سالن نمایش فیلم را ترک کردم بدون آنکه ذره‌ای از نگرانی و اضطراب شگفت انگیزی که فیلم در من ایجاد کرده بود کاسته شود. فیلمی که توانست با قدرت تمام، یکی از سناریوهای خطرناک برای ایران عزیز را تصویر کند.

More from ونداد زمانی
مارگارت اتوود و ادبیاتِ ملی کانادا
برای ادبیات کانادا، نقش شعرهای مارگارت اتوود شبیه تاثیری است که فروغ...
Read More