ترس مردان از دنیای زنانه

فیمینیسم، موضوعی ست که جامعه‌ی معاصر را دچار ترس می‌کند. این ترس، فقط شامل مردان نمی‌شود بلکه زنان را نیز می‌ترساند. ترس از دست دادن جهان مردانه برای زنان و از دست دادن جهان زنانه برای مردان البته چیزی نیست که به صراحت بیان شود و زنانی که به دنبال مسائل حقوق زنان هستند به صراحت اعلام می‌کنند که آنها فمینیست نیستند و یا تعریف می‌کنند که فمینیسم شاخه‌های گوناگونی دارد و در جامعه‌ی ما بد فهمیده‌ شده است.

با این مقدمه سراغ فیلم «شهر زنان» ساخته‌ی  فیلم‌ساز حیرت‌انگیز ایتالیا، فدریکو فلینی می‌رویم که به زیبایی و مهارت استادانه‌، نقبی به مسائل اجتماعی دوره‌ی ساخته شدن فیلم، یعنی سال‌های دهه‌ی شصت میلادی می‌زند.

مرد در کوپه‌ی قطاری که به شدت لرزش دارد روی صندلی چرت می‌زند و با هر تکان‌ قطار، چرتش پاره می‌شود اما خواب را رها نمی‌کند. خواب او معلق بین افکار بیداری و جهان ناپیدای ذهنش است.  مرد در اعماق خواب‌هایش به دنبال زنی کشیده‌ می‌شود که در صندلی روبرو نشسته و احتمالا قبلا توجه او را به خود جلب کرده‌ بود.

 مرد در ایستگاهی در پی زن پیاده می‌شود، اما زن، هم به خاطر ذات زنانگی‌اش که سراسر رازآمیز و مبهم است و هم به خاطر نگاه احتمالاً فمینیستی‌اش ( مجله‌ای را که زن مطالعه می‌کرد، این گمان را در مرد تقویت می‌کند که او فمینیست است) مرد را به جهانی سراسر شگفتی می‌برد. جهانی که نه تنها مرد در آن بیگانه است بلکه  احساس خوبی هم نسبت به آن ندارد.

در تالاری که مرد به آن پا می‌گذارد در نگاه اول، هیچ مردی نیست و بیننده‌ی خوش‌خیال به این فکر می‌کند که شاید کلید ماجرای فیلم در همین ورود بی‌اجازه‌ی مرد به تالار زنان باشد. اما خیلی زود بیننده و از جمله مرد داستان متوجه حضور مرد دیگری در آنجا می شود.

مرد به هر تالاری که پا می‌گذارد، زنانی را می‌بیند که مشغول بررسی جهان مردانه و تعلیم رهایی از قید و بندهای تحمیلی دنیای مردانه هستند. تا این‌جا مرد هنوز بر خلاف بیننده‌ی مضطرب، نگران چیزی نیست و حتی به یکی از زنها می‌گوید که حرفهای آنان را می‌فهمد و خودش هم یک پا فمینیست است.

ادعای فمینیست بودن او در طول فیلم و در برخورد با زنان خشن، کم‌کم حالت تعلیق می گیرد و به این فکر می افتذ که آیا اصلاً می‌تواند طرفدارچنین عقیده‌ای باشد؟ در آخر فیلم، وقتی با مرد دیگری که مخالف فمینیسم است و در عین حال بسیار شیفته‌ی زن‌هاست مواجه می‌شود بر تردید و سردرگمی اش افزوده می شود و نمی‌تواند پاسخ صریح طرفدارانه‌ای به سخنان مرد بدهد.

 جهان فمینیسم، برای مرد چون جهان خواب، سراسر معماست. خوابی که که او را از فضایی به فضای دیگر می غلطاند و تنها وقتی متوجه دشمنی زنها با خودش می‌شود که می‌بیند زنی که به دنبال او تا انجا کشیده شد، در جمع دوستانش به صدای بلند او را مورد سرزنش قرار می‌دهد. زن این سخن او که «من خودم طرفدارفمینیسم هستم» و ریاکاری اش را به سخره می‌گیرد و فاش می‌کند که او (مرد)  هرگز زنها را جدی نمی‌گیرد.

درست از همینجا خواب و خیال خوشِ مرد در کشیده‌شدن به دنبال زن،  تبدیل به کابوسی هولناک می‌شود. کابوسی که رهایی مرد از آن غیرممکن است و او در هر موقعیتی خود را در محاصره‌ی زنان می‌یابد. حتی اگر زنی ظاهرا به قصد کمک به او نزدیک شود، در باطن، دنبال  سوء استفاده و فریب اوست.

این احساسی که به مرد دست می دهد درست شبیه موقعیتی است که اغلب زنها، در مواجهه با مردان دارند. صحنه‌ای که زنان با سه اتومبیل اسپورت او را تعقیب می‌کنند و او پیاده جلو آن‌ها راه می‌رود و هرچند گام می‌ایستد و اعلام می‌کند که از آنها نمی‌ترسد بسیار شبیه مزاحمت‌هایی ست که جهان مردانه گاه و بیگاه برای زنان تنها و بی‌دفاع اِعمال می‌کند.

 در این فیلم فلینی موفق می شود از طریق ذات اسرارآمیز خواب و تشبیه ان به جهان زنانه به زیباترین شکل ممکن نگرانی های مرد معاصر از زنان طالب برابری را تصویر کند. تصویری که در درون خود، بخش افراطی فمینیسم را نیز  مورد توجه نقادانه قرار می دهد.

Written By
More from دمادم
چرا داستان خیانت به اندازه قصه عشق جذاب است؟
چرا به اندازۀ داستانهای عاشقانه، گوش برای شنیدن داستان‌های خائنانه وجود دارد؟...
Read More